اینجا آخر داستان نیست !

صحبت از یه داستان ِ متفاوت نیست...
صحبت از داستان همیشگی ما ادماست ،
آدمای مختلف با افکار و دنیای مختلف و آرزوهای متفاوت و
اگه بخام درست تر بگم ، گرفتاری های مختلف !
گرفـــــتـــاری !
تنها چیزی که میتونه ادمو از جاده ی زندگیش جابجا کنه !
دل بستن به چیزی و جهت دادن زندگی به اون سمت ،
تصویر سازی یه رویا و دستو پا زدن برای رسیدن بهش ،
یا شایدم دچار عادت ماهانه (اینجا عادت دائمی شاید !) شدن ! البته در زمینه فکری !
همه ی اینا میتونه ادم رو از اون چیزی که بوده دور کنه
و ببره به جایی که شاید هیچ کس ندونه کجاست
آخرش چیه ، راهش چیه ، شرایطش چیه ، نمیدونم . . .
همه ی این چیزایی که گفتم باعث شد تا از بعضی چیزا فاصله بگیرم
یکیش همین خونه ی کوچیکم بود

وبلاگ نویسی برای من هیچوقت یه عادت نبوده
همیشه با ذوق و شوق کلمه به کلمه هر پست رو مینوشتم تا با زدن اون دکمه ی "ثبت"
نارنجی بلاگفا حرفامو بزنمو به این نیازم پاسخ بدم
شاید از نظر خیلیا کار مسخره و وقت گیر و بدون سودی باشه
ولی برای ما بچه های کف وب داستان فرق داره :)
برای ما وبلاگ و نوشتن بخشی از زندگیه
یه بخش غیر قابل چشم پوشی
یه بخشی که روش تعصب داریم
یه بخشی که فهمیدنش کار هرکیس نیست !

میخوام دوباره چشمامو رو این بخش از زندگیم باز کنم :)
ولی چجوریش رو خدا میدونه. . .

جنگ نا برابر

ریش های بلندی داشت
بیشتر روزها پیرهن کرم آستین بلندشو میپوشید
کلا از بالا تا پایین پیرهنش هر چی دکمه داشت میبست
همیشه هم یه شلوار پارچه ای طوسی میپوشید که با کفشای مشکیش تقریبا ست بود
دین و مسلکشو از بیست متری میشد تشخیص داد
تو راهرو که راه میرفت سعی میکرد نگاهش به دختر ها نیفته
بعضی وقتا هم دخترها برای اذیت کردنش الکی میرفتن خودشونو بهش نزدیک میکردن
ولی حاجی خودشو میکشید کنار و یه چند باری هم شد زیر لب چیزیو زمزمه میکرد
به نظر میرسید تو اون جایی که به سادگی آب خوردن
میشد هر کاریو انجام بدی ، حاجی شمشیرشو از رو بسته بود !
دختر و پسر یه نگاه خاصی بهش میکردن
انگار حرکتای حاجی براشون مبهم بود
نمیدونم حاجی دنبال چی بود
اصلا نمیدونم حاجی اونجا چیکار میکرد !
ولی هرچی بود مبارزه طلبیش عجیب بود
آدمو تو فکر فرو میبرد...

حرکت ِ اول

دارم یه حرکتایی میزنم که خیلی وقت بود میخواستم انجامش بدم
شاید چند سال...
ولی دیگه احساس کردم نمیشه این حرکتو نزد..
باس دست به کار شم !
شاید این وبلاگ تا من حرکتمو بزنم بازم ساکن بمونه و نه پیش بره و نه پس !

یه چیزای عجیبی تو کلمه که شاید نیاز به چند سال زحمت و تلاش داره
چند سال گذشتن از لذت خواب شب و شایدم گذشتن از لذت فوق العاده زیاد خواب موقع سحر !
به هر حال. . .
من که 9 یا شایدم 10 ساله که به وبلاگ نویسی پیوند خوردم نه میتونم
و نه میخوام که وبلاگ نویسی نکنم !

در ضمن . . .
اتفاقات تازه ای میخواد اینجا بیفته !

دوستان وبلاگی خوبم ، همسایه های عزیز محترم و عزیز محترمه ، که واقعا شرمندتونم
که به دلیل گرفتاری فرصت نمیکنم که بیام
به وبلاگتون سر بزنم...
بعد اون اتفاقات خوب دوباره رفت و آمدم مثل سابق عادی میشه...
شرمنده واقعا". . .

زر زر

نمیدونم من آدم عجیب غریبیم...
یا شایدم منم یه آدم معمولیم مثل همه فقط بعضی وقتا
یه سری اتفاقات عجیب غریب برام میفته که اصلا میمونم توش که این از کجا اومد آخه
تو این دنیای اطراف ما همیشه آدما میخوان بهت چیزایی تحمیل کنن
حالا این تحمیلا میتونه افکار و اعتقاداتشون باشه
یا سبک زندگیشون
شاید از سر لج بازی و حس خود گنده بینی
اصلا هم چیز غیر قابل لمسی نیست
میشه به وضوح حتی تو نزدیکترین جمع های خودمونیم لمسش کرد
حتی همین خانواده !
تازه بعضی وقتا میبینی بعضی آدما تو جامعه ی مثلا اسلامی ِ ما یه اراجیفیو
با عقل ناقصشون استدلال میکنن
بعد از یه جایی میشنون که خدا گفته امر به معروف کنید و نهی از منکر
و از اونجایی که تو این دنیای ما تقریبا همه به درستی ِ اعتقاداتشون ایمان دارن
میان اون اراجیفو که خود ِ خدا هم کپ میکنه از این حرفا که بهش میچسبونن
میخوان بهت امر به معروف کنن ! اصلا خدا ! بیکار بودی این امر به معروفو واجب کردی
که این قشر خدمت گذار هم بخوان احساس مسئولیت کنن ؟!
این یعنی یک بدبختی بزرگ که یه کسی که خودش هنوز به ثبات شخصیتی و تکامل
عقلی نرسیده بیاد وایسه جلوت و زر زر کنه !
ماشاالله هزار ماشاالله جمعیت این قشر جوگیر ِعزیر هم روز به روز بیشتر میشه !
از اونوریشم هست ! یه سری که افکار ت... خودشونو میخوان ترویج بدن ! مثل بعضی
از هموطنان صهیونیست عزیز !
یا اصلا از اعتقادات ادما بیایم بیرون...به سبک زندگیشون بپردازیم !
بعضیا زوری زوری میخوان سبک زندگیشونو انتقال بدن به نسل های آینده !
آقا ! خانم ! عزیز جان من ! هر چیزی(یک ماده ی قهوه ای) زدی به سر خودت زدی
یکی دوبار لایف استایلتو بگو ، اگه دیدی نمیخواد طرفت ، بزار زندگیشو بکنه !
حالا همه این تحمیل ها تو شرایط عادی به کنار...
وای...وای...وای...خدا نکنه یه روزی یه کار کوچیکت (مثلا در حد یه تلفن ۱۰ تاثیه ای)
پیششون گیر کنه ! باید تمامی افکار عقاید اعتقادات خرافات و هر کوفت و زهر
مارشون رو از صمیم قلب قبول کنی و باهاش کنار بیای و حتی به
بعضیاشون عمل کنی تا اون کار کوچیکت انجام بشه
و بدترین عذاب اینه که کارت یه کار بزرگ باشه...بهتره خیلی ریلکس خودتو
از رو پل تو اتوبان بندازی پایین و تمومش کنی این سگ مصبو !
کاش ادما بجای اینکه انقدر کلید کنن رو اینکه افکار و اعتقاداتشونو همه گیر کنن
فقط یه کار کوچیک میکردن که خیلی از این همه زر زر راحت تره !
کار ِ همدیگرو راه مینداختن ! بدون توجه به اینکه طرفشون کیه و چیه و چه کارس
و چقدر پارتی و پول داره !
حالا باز بشین زر زر کن که فتنه ی سبز چیه ، بی عدالتی حکومت چیه ،کیه چی
میگه و کیه چه زری زده ! ول کن بابا این چیزارو که کی درست میگه کی غلط !
کی دیدگاه درستی داره کی غلط ! اصلا به منو تو چه ! تو راحت زندگیتو بکن و
کار من و اونو راه بنداز تا من و اون هم مرد مردونه کار تورو راه بندازیم یه روزی !

+ عزیز من ! حالا ۲ روزه کار آدما پیشت گیر شده فکر کردی شدی رئیس جمهور ؟!
  اصلا بر فرضم که شدی رئیس جمهور !  ته ته خونه پرش ۴ یا ۸ ساله ! این یعنی چی ؟!
  یعنی اینکه دوباره یه روزی این چرخ میچرخه ! و روزی میرسه که دستت کوتاه میشه
  و کارت لنگ همونی که جلوش قیافه میگرفتی ! پس کار ملتو راه بنداز تا هیچ وقت
  کارت گیر نکنه !
  اوس کریم حواسش به همه چی جمعه !

+ یکی از گونه های فراگیر زر زر کردن هم اینه که میان تو وبلاگ اینو اون
   بدون خوندن ۱ پست حتی ، میگن :
   "سلام دوست خوبم . وبلاگ بسيار زيبايي داري اگه به من هم سربزني ونظر هم بدي
    ممنون ميشم  "
    مگه من تو وبلاگم آهنگ واسه دانلود میزارم که میای میگی وبلاگ خوبی داری ؟!
    یا مگه نقاشی میکشم اینجا که میگی وبلاگ زیبایی داری ؟!
    اینجا مکان بعضی از حرفای دلمه ! پس لطفا"...
    زر زر نکن !

+ ول کن بابا ! بریم امتحان فردارو بخونیم !

چرخه ی آرزوها. . .

تا حالا به این نکته دقت کردین که ما آدما
هرچه دوست داریم ، نداریم
هرچه داریم ، دوست نداریم
هرچه میخواهیم ، نداریم
و هرچه داریم ، نمی خواهیم
و عجیبه که
همه به فردای روشن امید داریم !
فردا هم قصه همینه . . .

 

 

صحبتی نیست...

آهان یه چیزی ! چرا روز به روز از تعداد وبلاگ همسایه ها کم میشه ؟!
   حال نمیکنیم با این قضیه !!!!!!

این ۲تارو با هم مقایسه کنین ! مال من مال اون ! :|
   طرف انقدر مغزش ملکولی بوده عکسشم مثل من عکس یه فنجون گذاشته !
   شما بودین چیکار میکردین ؟!

یه جور دیگه

توی این شهر ،
بعضی وقتا آدما خیلی عجیبا"
معمولا هر کدومشون یه سری مشکلاتی دارن
که گهگاهی مبردشون تو فکرو یاد یک سری تلخیا میفتن
یاد خیلی از بغضا ، گریه ها ، نا امیدی ها ، پشیمونی ها ،
اتفاقایی که نباید میوفتاد ولی افتاد ، حرفایی که نباید زده میشد ولی زده شد
و آدمایی که نباید از زندگی میرفتن ولی رفتن
و خیلی غم و غصه و ناراحتی که تک تک آدمای این شهر ، تو هر کوچه و پس کوچه
و هر خیابونو محله حداقل با چندتاییش تو روزمرگیشون سر و کله میزنن
بعضی وقتا میشه از چهره ی آدمای توی پیاده رو ها ، یا نشسته توی ایستگاه مترو
یا ایستاده توی صف تاکسی به شدت خیلی از این غم ها پی برد
آدمایی که خلی وقتا انقدر توی سختیا و مشکلات و غم هاشون غرق میشن
که شاید چندین دقیقه توی این ازدحام و شلوغی شهر
از این سروصدا و شلوغی فاصله میگیرن
و مات میشن به یک نقطه ی نا معلوم.
زمانی که کاملا ناامید شدیم برای فرار از این باتلاق و ساکن وایسادیم
و فرو رفتنمونو تماشا میکنیم .
تا اینکه چشممون به یه دستی میوفته که به سمتمون دراز شده تا
از غرق شدنمون جلوگیری کنه .
مام که مات و مبهوت جا خوردیم از پیدا شدن این دستی که معلوم نیست تا
الان کجا بوده سریع یه تکونی به خودمون میدیمو محکم اون دستو میگیریم
و فشارش میدیم تا یه وقت این شانسو از دستش ندیم .
اون مارو از این باتلاق نجات میده و زندگیمونو برای مدتی رنگی میکنه
مام که از این خوشبختی جوگیر شدیمو احساس میکنیم گلچین بهترین و
شیک ترین شانسای دنیا سرازیر شده به سمتمون میچسبیم به ناجیمونو
عاشق و دیوونش میشیم...
روزها و ماه های خوشی برای ما تند تند میگذره
لا به لای این روزها گاهی اوقات ما یه کارایی میکنیم که نباید بکنیم
یا یه حرفایی میزنیم که نباید بزنیم
و انقدر خر کیفیم که تاثیرات منفی این کارها و حرفارو نمیبینیم
نمیبینیم که این صفحه ی سفید بی نهایت با هر کدوم از این رفتارها
۱ نقطش سیاه میشه .
در گذشت روزها و ماه ها یهو چشمون اتفاقی میفته
به همون صفحه ،
صفحه ای که یه زمانی از شدت سفیدیش نمیشد بهش خیره شد
الان ۲ رنگ شده ! شده سیاه سفید !
و شاید این سیاهی ها بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردیم پیشروی کرده باشه
ما هم که دست و پامونو گم کردیم و باز هم کابوس اون باتلاقو توی خواب میبینیم
میفتیم به فکر چاره !
میشینیم با یک منطق گاها" احمقانه برنامه ریزی میکنیم برای سفید کردنش
دنبال ایرادات کار میگردیم...دنبال اولین نقطه ی سیاه شده میگردیم تا سر ِ خط
رو پیدا کنیم...
در صورتی که بعضی چیزا نباید خراب شه
اگه خراب شد..
دیگه خراب شده و قابل بازسازی نیست !
مثل اینکه بری وایسی زل بزنی تو چشم بابات و بدترین
فحش هارو بهش بدی ! و بعد بیفتی به فکر درست کردن همه چیز مثل روز اولش !
معلومه که نمیشه ! اگرم درست شه دیگه هیچوقت مثل روز اول نمیشه !

آخه . . .
تا فرصت برای پیشگیری هست ، چرا صبر میکنیم تا یه روزی درمانش کنیم ؟!

 


گاهی وقتا لا به لای حیوون بازیا برای تنوعم که شده میشه آدم بود !!
معمولا" از هر چیزی تو زندگی ۱ خوبشو بیشتر سر ره آدم قرار نمیدن !

تمام ــــــــــ .

Pause

همه چی طبق روال خودش پیش میره . . .
یهو یک کسی از راه میرسه
که دوباره پای یک ماجرای سوخته رو به زندگی آدم باز میکنه
ماجرایی که تنها نقطه ضعف ِ من تو زندگیه !!
و بخاطر این ماجرا زندگی فِر میخوره بهمو از روال عادیش خارج میشه
و آدم تو دو راهی راه های زندگیش گه گیجه میگیره ،
که کدوم آره کدوم نه !
بازیچه شدن نقطه ضعف آدم حکم دکمه ی Pause رو تو زندگی داره !
..
...
ولــــی. . .
همیشه پای یک منجی در میان است !

طلب ِ گشادی !

دلم یه استخر روباز میخواد
با مقداری نسیم خنک
کنار یه ساحل مرجانی
تا بپرم توش و حال بیام !
یکم شنا کنم. . .
یکم اسکی رو آب. . .
نه ! حسش نیست !
دراز میکشم رو آب استخر
دستُ پامو تا گشاد ترین حالت ممکن باز میکنم
یه چرت آروم در کنار صدای آمواج دریا
با میوه ها و شراب ها و حوری های بهشتی [D:]
خستم بابا. . .خسته
مثل سگ خسته...
دوست داریم ردیف شیم !

 

 

 

یک حرف ، یک بدبختی !

یعنی آدمو ا.ن گاز بگیره جو نگیره !
تو این جو لعنتی آدم بعضی وقتا یه غلطی میکنه که
خودشو تا لبِ لب بدبخت کردن پیش میبره !
چشمم کور دندم نرم...
خودم کردم که. . .
یعنی میشه خیط نشم ؟!

+ این جو(گنده گووز ی) لعنتی. . .

این انسان !

خدایا..
می دانم از آن جایی که تو هستی
همه چیز بطور واقعی نمایان است
و فقط تویی که از خیر و شر باخبری


خدایا این بشر با بی رحمی تمام
از نعمت هایت استفاده و سوء استفاده میکند
و ذره ای معرفت ندارد تا فرستنده ی این نعمت ها
را ببیند و از او سپاس کند و در راه او حرکت کند

خدایا این بشر با وقاحت تمام
در زندگی
خدایان مختلفی را پرستش می کند
و باز هم در نماز ایاک نعبد و ایاک نستعین میگوید
شرم نمی کند و خود را درستکار و روشن فکر میداند

خدایا این بشر با کوته فکری تمام
و بدون مطالعه و دانستن حرف تو
دین و روش تو برای زندگی را
خارج از دموکراسی میداند
و دموکراسی ساخته دست عده ای انسان
که در تصمیم گیری هایشان اصلا تو را نمیبینند
دموکراسی حقیقی می داند
و راه تو را از جمهوریت به دور میپندارد

خدایا این بشر با بی شرمی تمام
لباس فرستاده ات را بر تن میکند
و در زیر این لباس اهداف شوم خود را پیش می برد
و ذره ای ترس از تو ندارد

خدایا این بشر با بی حرمتی تمام
کتاب آسمانی تو ، معجزه ات را
سپر اهداف غیر خدایی خود میکند
تا ضربه ای نخورد

خدایا اینجا همه چیز خراب است
و کسانی ادعای روشن فکری دارند که
بیشتر از یک قدم جلوتر از خود را نمیبینند !
و با خواندن چند کتاب و مقاله خود را خدا میپندارند !

خدایا اینجا بر همه چیز لباس دیگری می پوشانند
تا حقیقت آن معلوم نشود...
و اینجا می پندارند صرفا" با نماز و روزه میشود به بهشت موعودت رسید !

خدایا اینجا وضع افتضاح است
و باب بی خردی چهار طاق باز است !

و خدای من...
فقط و فقط ۱ نفر میتواند در مقابل این بی خدایی ها بایستد
و او همان قهرمان واقعی قصه هاست که وعده اش را داده ای
قهرمانی که قدرتی از جانب تو دارد که به همه ی قدرت های دنیا می چربد !

 

... آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
     شب های جمعه تا سحر احیا بگیرد

«اللهم عجل للولیک الفرج»

 

 

سال نو مبارک ، امیدوارم این سال برای همتون پر از برکت باشه

پست قبل داستان مفصلی داشت که حوصله ی مرورشو ندارم
   مطلب مثلا رمزدار شد...ولی در واقعیت پاک شد و هیچی توش نیست
   این کار رو فقط به  این دلیل انجام دادم تا یه مدتی اون کسایی که مجبورم کردن
   پاک کنم رو بسوزونم (تا ته !!) !!!

همینه که هست !

حذف سیاسی

ادامه نوشته

جنین های نوظهور انقلاب !

بدون هیچ گونه خصومت شخصی و یا جهت گیری سیاسی
فقط یک سوال !

این همه مرجع تقلید و روحانی و رجل سیاسی(مردم به کنار)
که تا ۴ روز پیش همه مسلمون و انقلابی و دلسوز کشور بودن
و قدم در راه امام(ره) میگذاشتن و خود آقایون و حوزه ی علمیشون
ازشون به بزرگی یاد میکردن ،
چه جوری یه دفعه همه با هم ضد انقلاب و وابسته به غرب و
نا مسلمون شدند و یک سری افراد خاص که به طور کاملا" اتفاقی (!!)
از بالا همشون به یه شخص خاصی میرسن و حتی بعضیاشون معلوم نیست
تا الان کجا بودند (!) دوستدار دین و وطن و حامی انقلاب و راه امام(ره) شدند ؟!

جوابهایی که تا الان بهش رسیدم :
۱ - یا من خرمو خودمو زدم به نفهمی و تحت تاثیر غرب وحشیم !
۲ - یا آقایون فکر کردن من نفهمم
۳ - یا آقایون نمیفهمن که من میفهمم !

 



تاریخ ثابت کرده هر بدی تو همین دنیا جواب داده میشه و البته
   بعدشم اون دنیا...

إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ
    " و در حقیقت غیر از این (مجازات) عذابی (دیگر)
       برای کسانی که ظلم کرده اند خواهد بود و بیشترشان 
        نمیدانند(که آن عذاب چیست)
سوره ی الطور ، آیه ی ۴۷

رستگاری با یک ضربه

هر ساقه ی درختی
با هر قطری
بلاخره شکسته میشه
یکی با ۱ ضربه
یکی با ۱۰ ضربه
یکی با ۱۰۰ ضربه
یکی با ۱۰۰۰ ضربه
مهم اینه که بلاخره شکسته میشه !

 

 

میشه قضایارو از یه پله بالاتر نگاه کرد..
   فقط لازمش اینه که آدم پله بالاتر رو ببینه و
   فک نکنه پله یی که خودش ایستاده آخرین پله هست
   به همین سادگی ولی در عین حال سخت !

+/- هیچ وقت تو کل تاریخ هیچ مانعی برای دیدن پله بالاتر برای اهلش نبوده
       و الانم نیست و نخواهدم بود...

بی نهایت

چند روز پیش با یه کسی داشتم درباره ی قدرت های نظامی حرف میزدم
سلاح های فوق مدرنی که کشور های اون ور دارن
سلاح هایی که میتونه در یک لحظه یک کشور رو با خاک یکسان کنه
سلاح هایی که قدرتش فوق العاده زیاده...

ولی...
وقتی این همه قدرت رو با قدرت خدا مقایسه میکنی
میبینی که اصلا به چشم نمیاد
خدایی که قدرتش از
همه ی موشک ها و بمب افکن ها بیشتره
خدایی که گفته اگه به من پناه بیاری
حتی اگه همه ی زمین و آسمون
همه ی قدرت های نظامی دنیا
همه ی سلاح های فوق مدرن دنیا
ضد تو بشن
هیچ کاری نمیتونن بکنن
خدایی که اگه همه بگن آره
اون بگه نه نمیشه
خدایی که قدرته مطلقه . . .

نوار مغزی

بعضی وقتا به یه جایی میرسه آدم میمونه چی بگه..
جالبه...تا وقتی به چیزی احتیاج نداری همش در دسترسته و مخلصو چاکرت
اما وقتی نیازت بهش شروع میشه غیبش میزنه !
کو ؟! نیـــــــــــــ ـــس. . .
کجا رفت ؟! مگه همین جا نبود ؟!
هه ! داشی دلت خوشه ها...خواب که نمیبینی
داری تو دنیا زندگی میکنی...
واسه کی خوب بوده این دنیا که میخوای واسه تو باشه ؟!
یه مش بچه مایه که هر چیزی میخوانو خیلی شیرین بدست میارن
یه مش غیر بچه مایه که بر اساس یه قوانینی دیگه زندن..
هر چی میخوانو راحت بدست نمیارن..
ولی در عوضش یه چیزایی دارن که چون همونو فقط دارن خیلی باهاش حال میکنن
یه کسایی رو دارن که چون بخاطر دل دورشونن خیلی شیرینن
آره...اونا هر چی میخوانو راحت بدست نمیارن
چون ته ته جیبشون بعضی وقتا تو کل هفته کلا" ۲ ۳ تومن پیدا میشه
با این همه خرج غیر منطقی که زندگی تو این شهر داره 
اونا خیلی چیزارو هیچ وقت بدست نمیارن...
ولی اونام مثله همه خیلی آرزو دارن
اما جیب اونا. . .
.
.
.

شکر...

 

 

دل آدم میتونه خیلی چیزارو تعییر بده...حتی قوانین دنیارو..
  ولی وقتی دلت نیم سوز بشه...دیگه میترسی دست به تغییر بزنی
  چون امکان داره برای همیشه بسوزونیش

منجی

می نویسم..
برای تویی که خیلی ها فراموشت کردن
برای تویی که خیلی ها جا به جایت کردن
برای تویی که قدرتو ندونستم
برای تویی که ما را از یاد نمی بری
تویی که می آیی
باکوله باری از عدالت
برای تو ای امام مهربانم...

بلاخره یه روزی میاد. . .

 

بیل دوستی ما ایرانی ها

شاید این ویژگی ما ایرانی ها باشه  که دوست داریم همه چیزو از صفر شروع کنیم...
حال میکنیم از اینکه  بیلو کلنگو بگیریم تو دستمونو بسم الله ،
بزنیم با کینه و نفرت تو دیوار بدبخت مظلومی که از قبل یکی دیگه ساخته
تا خرایش کنیمو خودمون بسازیمش...
تا بدش مثل یه بادکنک جلو همه باد کنیمو به همه بگیم
" ببیـــــــــــــــــــــــــــــن...اینو میبینی ؟! من ساختمش  "
فوق فوقش تو 70 80 سال زندگی شرافتمندانمون بزنیم همه رو
سرویس کنیم این دیوارو 4 متر و 1 آجر ببریم بالا...
تا دیوار طفل معصومو صحیح و سالم تقدیم کنیم به اون نفر بعدی که قراره
دوباره با بیل و کلنگ و تیشه بیفته به جون این دیوار مادر مرده و تا تک تک آجراشو
با خاک یکسان نکنه دست نمیکشه...تا دوباره خودش بره با فرغونش آجر بیاره و شروع کنه
از نو خودش بسازه...دوباره بکشه خودشو 4 مترو 2 آجر این دیوار رو ببره بالا..
و دوباره نفر بعدی...

این سناریو چند سال یا شاید بهتر بگیم چند قرنیه که تو این خاک پاک با شرف داره تکرار میشه...
و ما احمقانه تر از همیشه باز هم این سناریو رو تکرار میکنیم !

و این سریال اونقدر ادامه پیدا میکنه تا تاریخ انقضای دنیا برسه
و بگنده با همه ی جنگ و ستیزهاش...

در حالی که اگه این ملت غیرتیه سبیل کلفت یک کم عاقلانه فکر کنن
میبینن اگه اون دیوار طفلکیو خراب نمیکردن میتونستن اقلا با 4 متر خودشون
دیوارو 8متر ببرن بالا !
اصلا" گور بابای مرامو معرفت و مردونگی میگفتن
همه ی 8 مترشو خودشون ساختن...لا اقل این دیواره زودتر رشد میکرد تا 1 آجر 1 آجر...

غلط میگم ؟!

ادامه دارد...

همه عکسایی که تو این وبلاگ هست یه مفهوم خاصی مرتبط با پست داره !
  گفتم اینو که بدن نگین طرف عکس مزرعه و آسمونو اینا گذاشته برای پست مفهومیش !

برگشتیم تا فکر نکنند این وبلاگ طفل معصوم ما بی صاحاب شده !

مثل اینکه تو این مدت که نبودیم بعضیا پیچوندن رفتن ! این رسمش نبودااا !!

پراکنده نویسی های ساعت 12

همیشه برام این سوال وجود داشته که دخترها
خودشونو در چه سطحی فرض میکنن که فکر میکنن
فقط و فقط وظیفه ی پسره که باید اول پیامک (؟!!!) بده. . .
هیچ وقت به جوابش نرسیدم...
اصلا" کلا" به این ایده آلرژی دارم !

کاشکی آدما فقط و فقط به اندازه
یک سگ هار وفا داشتن

فکر. . .فکر. . .فکر. . .فکر. . .
داشتم با خودم فکر میکردم که اگه همه دنیارو نگاتیو
میدیدیم چه جور احساساتی داشتیم ؟!

در سالهای نه چندان دور همیشه با خودم فکر میکردم
هدف خلقت صدای بال پشه چی بوده ؟!
نمیشه به جای این صدای نکره
خدا یه صدای دیگه میذاشت بجاش ؟!
آخه یکی نیست بگه چرا یه چوس حشره باید انقدر صداش
رو نِروه آدم پتک بکوبه ؟!
هنوز بهش فکر میکنم . . .

جاودانگی


شجاعت یعنی بترس و بلرز
...اما یک قدم بردار !

 

بعضی وقتا..

بعضی وقتا یه احساس خاص پیدا میکنی
به دنیای مرزبندی شده ی دورت
به خاکت...خاک پاکت
به شهرت...شهر سیاه و خاکستریت
به خیابونا
خیابونایی که هر کدومشون به مرور زمان
برات یه خاطره ی خاص میشن...
خاطره هایی که بعضیاشون تورو وادار میکنن مسیرتو جوری بکشی
که از اون خیابون خاص رد شی...روز و شب...خیابونایی که بعضی وقتا حتی
تیر چراغ برقشم برات خاطره میشه...فروشگاه هاش...یا شایدم صدای آبی که
با شور و اشتیاق خاصی توی جوب کنار خیابون میتازه و جلو میره و نمیدونه عاقبت
این همه تحرک و شور جای سیاه و کثیفیه که همه ی آشغالای شهر
اونجا دور هم جمع میشن
خاطراتی که بعضی وقتا جادبی زمین در مقابل جادبشون کم میاره 
بعضی وقتا دردای دلت قلقلکت میدن تا جذب خاطرات تلخت بشی
بهشون فکر کنی...آهنگای پلی لیست اون روزاتو گوش کنی

بعضی وقتا به آدمای دورت یه احساس جدید پیدا میکنی
احساسی که حاصل سالها تحمل غم و شادیه
حاصل بغضایی که نمیخواستی هیچ وقت بشکنیشون
حاصل خنده های بیخیالیه...
خنده های بیخیالی...آزاد ترین ترکیب کلمه ای که تا حالا نوشتم
از اون خنده ها که تو اوج بدبختیا به عزم دنیا برای بدبخت کردنت بهت
یه حال باحالی میده...که بعدش میگی گور باباش...دنیا دو روزه

این شهر..این مردم..این خاک..این دنیا..یه جوری با روانم بازی کرده که
حس اعتماد کردن رو تو وجودم کور کرده..
چون بعد عمری کندوکاو تو چاله چوله ی دنیا...میفهمی قضیه دنیای خاکی ما
خیلی بو گندوتر از اونیه که فکرشو میکردی...
نمیدونم...ولی این دنیا واسه ما دهه شصتیا یه رنگ دیگس...که به نظرم خوش رنگ ترین
رنگیه که تا حالا دیدم...با وجود همه ی بدبختیا که این نسل داشت و داره و خواهد داشت...

 

Fall

 

فصل پاییز یه جو خاصی داره که تو هیچ شعر و نوشته و موزیکی نمیشه پیداش کرد...

گذر زمان کمکم کرده که یه حس خوب به زندگیم پیدا کنم...ازش راضی باشم

••• خوشحالم از این که اینجا دوستایی دارم که نسبت به غیبتم حساسن...
       دوست خوب نعمتیه...خدارو شکر..

...بازی وبلاگی که طناز عزیز دعوتم کرده بود در ادامه مطلب : NEW (October 2010)

ادامه نوشته

ناسیونالیسمیک !!

هزاران سال بعد
در کتاب های تاریخ
نوادگان ما می خوانند که


" در این دوره ایرانیان مردمانی شکم دوست بوده اند و با کوچکترین
  فشار همه چیز و کس را می فروختند و به پابوس سانسور می رفتند تا
  راحت زندگیشان را کنند.
  در این دوره ایرانیان پیشرفت ندیده علیه تکنولوژی ها و مسائل جدید
  موضع گیری کرده و آن ها را مهاجمان فرهنگی مینامیدند .
  و تاریخ عظیم سرزمینشان را سپر ریدمان خود میکردند تا
   به چشم نیاید کارهایشان...
  دین در این دوره بازیچه ی دست همه ی فرزندان آدم شده بود...
  معیار برتری پسران در این دوره نسبت به هم تعداد داف های دورشان بود
  و همینطور در دختران تیپ و ماشین دوست پسرشان . . .
  مردم در این دوره علاقه ی زیادی به  سبک اسکولیسم داشتند "

و نوادگان ما فحش خوار و مادر را روانه ی روح پاک ما میکنند !!

رنگ ، ساعت ، ایده

یه حس زرد ، باید برای بی نهایت از خیلی چیزات بگذری
بعضی وقتا حتی چیزایی که چهارچوب زندگیتو تشکیل میدن

یه حس نارنجی ، بعضی وقتا به این نتیجه میرسی که بعضی چیزا نبودنشون به نبودنت گره خورده

یه حس قرمز ، همیشه میگن آدم عاقل هیچ وقت عاشق نمیشه
آدم عاشق هم هیچ وقت عاقل نمیشه ، پس سعی نکن این قانونو رد کنی
چون از قانون جاذبه ی نیوتون محکم تره !

یه حس صورتی ، نمیدونم چرا ولی از لاک صورتی که دخترا میزنن خیلی خوشم میاد
قشنگه ! البته آبی فیروزه ایشم دوست دارم !

یه حس بنفش ، حالم از رنگ بنفش بهم میخوره ، وقتی میبینم این رنگ رو
ناخودآگاه یاد ریدن میفتم

یه حس سبز ، شاید زمان باعث بشه عوام بعضی چیزارو به فراموشی بسپارن
ولی معمولا این خواص هستند که سرنوشت دنیارو رقم میزنن
خواص هستند که یه روز خوب میارن...عوام فقط برده ی افکار متنوع و خاص
خواص هستند ، خواص خاص عمل میکنند . چه ۱۳ میلیون باشند ، چه ۱۸ میلیون
چه ۱ نفر با خاصیت خاص بودنشون عوام رو زیر سلطه میگیرن

یه حس آبی ، آسمون خدا همه جا یه رنگه ، پس هر جا باشی تهران ، آبادان ، اصفهان
کیش ، تبریز ، خنج ، فیشور ، بندر عباس ، بجنورد ، مراغه و ... فرقی نداره

یه حس قهوه ای ، بعضی وقتا شانسی شانسی طعم یه قهوه ی تلخ به دلت میشینه
و موقع خوردنش بهترین احساس رو داری
یه چیز تو مایه های  احساس لذت گوزیدن بچه ها در اتاقی تنها !

یه حس سیاه سفید ، فاصله ی بین اوج و نابودی کمتر از فاصله ی بین قلب دو عاشق واقعیه !

 

  

 

بعضیا گفته بودن که چرا کلیک راستو بستم و دارم سعی میکنم که
   نذارم کسی نوشته هامو ذخیره کنه . چون دوست دارم اگه کسی
   نوشته هامو دوست داره حداقل واسه احترام به نویسنده هر وقت دلش
   خواست بخونتش بیاد همینجا و از روی اصلش بخونه.
   کاری که من خودم در قبال دیگران همیشه انجامش دادم

شیخی به زنی گفت مستی ! هر لحظه به دام دیگری پا بستی
   زن گفت شیخا هر آن چه گویی هستم ! آیا تو چنانکه می نمایی هستی ؟

زیر تیغ بررسی / سکانس دوم - سیاسی

۲ دیدگاه / بررسی دسته ای از فرزندان آدم . . .

دیدگاه اول - دسته ی اول شامل آدمایی میشه که بدون توجه به نوع دولت
(راست / چپ / اسلامی / غیر اسلامی) فقط غر میزنند و معمولا" در بین
صحبتهایشان همیشه پای آخوندها وسط است...علاقه مندان به این دسته
معمولا در صف نانوایی و صندلی انتظار اداره ها و نیمکت پارکها یافت میشوند
اکثر اعضای ثابت این دسته هم پیر مرد ها با ظاهر عصبی و ژولیده هستند که
در خانه حوصله ای برای غرهای اونها نیست و در نتیجه وحشیانه به جان
اعصاب مردم جامعه میفتند.طیف وسیعی از علاقه مندان به این دسته را راننده
تاکسی ها تشکیل می دهند . انتهای توسعه ی کاری و پیشرفت شغلی
در این دسته بازی با اعصابها و نقش سوپر من بازی کردن در شبکه های
ماهواره ای است.

دیدگاه دوم - دسته ای دیگر شامل  انسانهای همیشه منتقدی است که از
دولت خلاف جهت خود تحت هر شرایطی انتقاد میکنند.شرط اول عضو شدن
در این دسته مقصر دونستن دولت در تمام ناکامی ها است . کادر ویژه ( همون
بخش VIP ) طرفداران هم افرادی شکست خورده هستند که یا استاد بهشون
نمره نداده ، یا پای ثابت لیست حراست دانشگاهند ، یا پشت کنکور مانده اند
یا استخدام جایی نمیشن و یا شکست عشقی خورده اند.عرف است در این
دسته که ۸ سال به دولت مخالف خود انتقاد میکنند / فحش میدهند / بهتون
میبندند و ۸ سال دولت خود را سکوت کرده و در تعطیلات به سر میبرند تا برای
۸ سال آینده دولت مخالف انرژی کافی داشته باشند.لازم به ذکر است در کل
تاریخ این خاک هیچ پادشاه و رئیس جمهوری نتوانسته با اجرای هیچ طرح و
پروژه ای این گروه را راضی کند.





  زیر تیغ این بررسی ها قرار نیست حرمت چیزی یا کسی حفظ شود و
     یا از حزب خاصی طرفداری کرد . فقط قصد به بازی گرفتن همه است !
     چه چپ ، چه راست ، چه وسط ! چه طرفداران ا.ن. و چه کمپ سبز...

جورچین

آدما معمولا" تو سنین کم برای آینده خودشون تصمیم میگیرن
برای خودشون هدف میزارن..
جورچین زندگیشونو تصور میکنن
و تیکه هایی که باید برای کامل
کردن جورچین توی این دنیای وسیع پیدا کنن
بعضیا با خودشون عهد میبندن
بعضیا با خونشون امضا میکنن
بعضیا با خداشون قول و قرار میزارن
بلاخره هر کسی یه جوری خودشو مجبور میکنه از آرزوش کوتاه نیاد
و کاری کنه که هیچ چیز باعث نشه قید هدفشو بزنه

ولی معمولا" نود درصد آدما اونجور که فکر میکردن برای
آرزوهاشون انرژی نمیزارن...
حالا یا به دلیل کوتاهی خودشون
یا شرایط و مشکلاتی که براشون پیش میاد
یا بعضیا تغییر انگیزه میدن
برای خودشون یک باید میزارن
اون باید میشه تیکه ی اصلیه جورچین
و بقیه تیکه های جورچین رو دور تا دور اون تیکه ی اصلی میچینن

اون باید میتونه یه شخصیت باشه
یه پرستیژ باشه
یه جایگاه اجتماعی باشه
یا حتی یک شخص باشه
یک شخص که تیکه ی اصلیه جورچین ِ

میگن که. . .
  برادره من ! خواهره من ! چوب که تو یه جاییت نکردن
  لهجه ای که بلد نیستیو تقلید کنی ! نکن !
  والا. . .

بوی گند مهر میاد !
   چرا میره جلو عقربه هی...
   متنفرم از اول مهر ! :|

بد شانسی از جنس من !!

آدم بره ۱۶ گیگ ورژن جدید بازی محبوب
دوران دبیرستانشو دانلود کنه که تو قسمت های ۵۰۰ مگی
تقسیم شده باشه...
بعد به قسمت آخر که رسید رو حساب اینکه این قسمت هم
مثل بقیه ۵۰۰ مگ هست بخواد بزاره دانلود کنه که ببینه فقط
۴۹۷ مگ از ترافیک ِ اینترنتش مونده :| یعنی فقط و فقط ۳ مگ کمتر !!!!!
بعد تازه این به کنار بره به اندازه پول شارژ ADSL پول بده
تا ۱ گیگ ترافیک بخره که این قسمت رو دانلود کنه
و وقتی شروع کرد به دانلود ببینه این قسمتش فقط ۶۴ مگ بوده :| :|
و چه بد آدم میتونه خیط بشه !

تازه با این همه خیط شدن وقتی دانلودش تموم شد و خواست بازیو نصب کنه
ببینه سریال میخواد و در یک فایل متنی میبینی نوشته :

           " این بازی هنوز هک نشده و کرکی برای آن وجود ندارد و
             باید سریال آن را از شرکت سازنده خریداری کنید !
             با قیمت ۱۶۰ پوند ! "

بعد میگن فحش ندم ! :|
لعنت به این شانس . . .

یک واجب ِ بزرگ !

۲ کاری که بر هر کسی واجبه قبل از مردن انجام بده
  اول - خریدن یک بوگاتی ویرون سوپراسپرت و ویراژ دادن باهاش
  دوم - درک عظمت آن !!

همه چیز درست همون جوریه که میخوام..
  زندگیمو خودم دارم میسازم...
  به این میگن فاز بی نهایت !

  فرکانس فارسی‌ وان اگر در ثریا هم باشد،
       زنانی از سرزمین پارس به آن دست خواهند یافت...

این روزا

یه حس حال خوبی داره
ماه رمضون رو میگم
یه جور خاصی به آدم حال میده
نمیدونم چه جوری این حس رو منتقل میکنه ولی خیلی معرکس !
موقع سحر...خوردن غذا با لذت تمام...با یک چشم بسته و یک چشم نیمه باز !
که بعضا" باعث خیط شدن هم میشه ! مثلا قاشق بجای دهان تو لپ فرو میره !
غذا رو کم و سریع میخورم تا زودتر به خواب خوشمزه ی سحر برسم !
و بعدازظهر که به خودم لعنت میفرستم که چرا بیشتر نخوردم تا مثل جنازه
یه گوشه پخش زمین نشم و زل بزنم به ساعت تا شاید با نگاه من از رو بره و تندتر بره جلو !
هم همه ی مردم محله قبل افطار که تو ماه رمضون به طرز عجیبی مهربون میشن با هم !!
صف های طولانی آش و حلیم و کله پاچه قبل افطار..
بوی غذاهای خوشمزه از خونه ها..
انگار تو ماه رمضون این دنیای مرده ی ما یه جورایی زنده میشه..
و صدای ربنای شجریان که هنوز که هنوزه نا خودآگاه دم دمای افطار میپیچه تو گوشم...
چه حال و هوای نوستالوژیکی این صدا داره ..
ای بابا...سیاست هم جز خراب کردن زندگی و خاطرات ما کار دیگه ای بلد نیست . . .

یادمه کوچیک که بودم (خیلی کوچیکاااا !!) چند باری شد که بعدازظهرا وقتی اهل خونه
خواب بودند به شلک کاملا" حرفه ای و مسلحانه..سینه خیز و نشسته با انواع و اقسام
حرکات آکروباتیک خودمو به بهشت ِ خونه (آشپزخونه) میرسوندم و حسابی از خجالت خودم
و خدا در میومدم !! بعدشم برای اینکه صداش در نیاد قبل افطار عین جسد خودم رو
ولو میکردم یه گوشه تا دستم رو نشه !
یه بنده خدایی تعریف میکرد میگفت من میرفتم تو کمد که تاریک باشه خدا نبینه شیرینی میخوردم !!

ماه رمضون خوبه...همه چیزش خوبه...زجرش ، امید نداشتن به زتده موندن تا افطارش ! ، جو شهر
حال و هوای خونه ، فحش ندادن آدما (!)...دوستش دارم
کاش تا آخر عمر دوستش داشته باشم. . .

چه مجری داغونی داره ماه عسل !! &-:

این نیز بگذرد . اما کاش از جای دیگر بگذرد...هی از روی من نگذرد !

 داشتم به آمار بازدیدهای وبلاگم یه نگاه مینداختم یه چیزی دیدم گرخیدم !!
       رزولوشن صفحه ی یکی از بازدید کننده ها از آمریکا به چشمم خورد
       که نوشته بود ۷۶۸*۳۰۷۲۰ !!!!!!!
       فکر کنم وبلاگم رفت رو پرده سینما ! D:
       عکس

یک زندگی ، یک نفرت

خسته شدم...
از بس میگن میگذره خدا بزرگه

خدا ؟!
هه. . .

زیر تیغ بررسی !

۲ دیدگاه / بررسی دسته ای از فرزندان آدم . . .

دیدگاه اول - بعضی آدما یه جوی دور خودشون درست کردن
و تو ذهنه سوراخشون یه دنیایی رو تصور کردن که خودشونو
تو اون دنیا به مقدار باور نکردنی زیاد شاخ فرض میکنن !
ولی اگه از بالا یه نفر استراتژیک حرکتشونو نگاه کنه
میبینه حرکتاشون مثل ماهی قرمز تو تنگیه
که فکر میکنه کل دنیا همون تنگه !
راه چاره : راهی نداری و مجبوری تحملشون کنی !

دیدگاه دوم - آدم اگه ۱۰۰٪ هم به هدفی که میخواست رسید
میتونه با یک ایده به ظاهر ساده خودشو از بالای آسمان خراش موفقیتش
پرت کنه پایین...اونم اینه که حتی ۱٪ فکر کنه کسی شده
تاااازه !! آدمایی هستن که بدون اینکه آسمون خراشی رو برن بالا
فکر می کنن کسی شدن
اونا دیگه انتهای بعد کودنیت انسان رو نشون میدن !
راه چاره : این اشخاص را به چیزتان هم حساب نکنید !

 

آسمان خراش حماقت

"جوزدگی یعنی شخصی در تخیل خود تا عرش پرواز کند
 همه ی لذت های دنیا را تجربه کند
 در خیالش پز آنها را به هم نوعان خویش دهد !!
 و وقتی از حالت جوزدگی و تخیل خویشتن خارج شد ،
 در وجود خودفکر کند واقعا" راهی که آرزو داشت را رفته
 و تمامی مدال های افتخار را به گردن خود آویخته !!!
"

آخه اسکوووووووول...گذروندن جاده رسیدن به آرزوهات پیشکش
تو اصلا" بگرد ببین این جاده تو نقشت هست یا نه
بعد بورو تو فاز جو دادن به خودت !

 

 

+ حدیث ۲۰۱۰. . .
   حضرت ایوب (ع) : صبوری را از کاربران خطوط Dial-Up آموختم !