دیگه مثل اون وقتی که برام می خونی یکی بود یکی نبود
تو دلم به خدا ذوق شنیدن ندارم، هوس قصه ی نو
هوس شنیدن کلی مثل که بخوابم باهاشون دیگه مرده تو دلم
وقتی که برام می خونی یکی بود یکی نبود، من دیگه گوش نمی دم
می رم تو فکر
فکر این که چی می شد
من اون یکی بودم که نبود...
سلام مهربون
پریشانی ات نیز از مهربانی است
چرا مهربانی : از فراق عزیز مهربانی است که مهربانانه با یادش هستی
یادش زنده باد
ماه مبارک رمضان برشما وخانواده محترم مبارک باد
سحر اینحا که میام تنم مورمور میشه
زیاد هم ناراحت نباش..
اگه خوب نگاه کنی میبینی واقعا هم نیستیم....از هر لحاظ که فکر کنی نیستیم...حتی از لحاظ ظاهر....
خیلی وقته که نیستیم.......جالبه که همه ی اطرافیان به این نبودن عادت کردن...یعنی مارو نمیبینن....نبودن ما رو نمیبینن....ولی وانمود میکنن نه تنها ما رو میبینن بلکه میتونن درکمون کنن.....!!!+!
بودن....نبودن....اصلا بودن یعنی چی؟؟؟حضور جسمی؟؟یا حضور روحانی؟؟؟ چجوری میشه بودنو ثابت کرد...؟؟؟
....
ببخش...اگه زیاد پرت و پلا میگم....تو ذهن آشفته ی من همه چی اونقدر به هم ریخته که گاهی مرتب کردن و نوشتنشون برام سخته.
شاید اونی که هیچ وقت نبود از همه بیشتر بود
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا ،
زمانیکه هراس مرگ می دزدد سکوتت را،
یکی مثل نسیم دشت می گوید: کنارت هستم ای تنها،
و دل آرام می گیرد.
یکی بود یکی نبود
یکی که هرگز نبود
اما با نبودش همه رو کشت
salam ghashangh bod mese hamishe inbaram axet khili jaleb bodo khili mahshar bod
khosh hal misham sariam be man sar bezani
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
رویای همه چیز که لای خیال فهمیدن انتزاعی خواهد مرد
سلام سحر جان عالی بود این ویلاگ جدیدمه خوشحال میشم سر بزنی..
عرض سلام ..
سلام مهربون - طاعاتت قبول
نفس می زند موج
نفس می زند موج
ساحل نمی گیردش دست
پس می زند موج
فغانی به فریاد رس می زند موج
من آن رانده مانده بی شکیبم
که راهم به فریاد رس بسته
دست فغانم شکسته
زمین زیر پایم تهی می کند جای
زمان در کنارم عبث می زند موج
نه در من غزل می زند بال
مه در دل هوس می زند موج
رها کن رها کن
که این شعله خرد چندان نپاید
یکی برق سوزنده باید
کزین تنگنا ره گشاید
کران تا کران خار و خس میزند موج
گر این نغمه این دانه اشک
درین خاک رویید و بالید و بشکفت
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بوی گل در قفس می زند موج
پایدار باشی
سحر دلم برات تنگ شده
کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی
چون به یاد آری پریشانم پریشان میشوی
گر به خاطر آوری این اشک جانسوز مرا
آنچه من هستم کنون در عاشقی آن میشوی
سر به زانو گریه هایم را اگر بینی به خواب
چون سپند از بهر دیدارم شتابان میشوی
عزم هجران کرده ای شاید فراموشم کنی
من که میدانم تو هم چون شمع گریان میشوی
گر خزان عمر ما را بنگری با رفتنت
همچو ابر نوبهاران اشکریزان میشوی
بشکند پیمانه ی صبرم ولی در چشم خلق
چون دگر خوبان تو هم بشکسته پیمان میشوی
بینم آنروزی که چون پروانه بهر سوختن
پای تا سر آتش و سر تا به پا جان میشوی
مرغ باغ عشقی و دور از تو جان خواهم سپرد
آنزمان بی همزبان در این گلستان میشوی
عکس قابلی یه
سلام سحر جان زیبا بود..من آپم بیا..منتظرت هستم..
نه به خاطر نفرت
نه به خاطر انتقام
به خاطر هویچ
حمله می کنند خرگوش ها
به آدم برفی !
( مجید یاری)