خیلی مهربونن، انگشتاتو می گم، آرومم می کنن سحر...
.
.
غبار، اندوه، وقتی دلت پر می شود از تمام اینها
وقتی هرچه فکر می کنی ، می بینی یادت نمی آید مال کدام خاطره است که این گونه پریشانت کرده، راه می روی ، روی آسفالت خیابان های همین شهر غریب که تنها خیابان و آسفالتش همدم تنهایی هایت بوده اند، نگاه به غبار خیابان ها، خیابان هایی که یکی آمده آسفالتشان را کنده،چنگ انداخته توی دلشان و رفته
دل خیابان را چگونه می شود درست کرد؟
وقتی ذهنت قفل می کند و پاسخی برای خیلی از سوال ها نداری. حتی نمی توانی دقیق بشوی و بفهمی این همه سوال چه مفهومی دارد!
وقتی دلت خالی از احساس و پر از غبار شده. حالا چند تایی آمده اند و می خواهند آزمون بدهند تا شاید برای گردگیری دلت پذیرفته شوند.
اما چه فایده...
خیابان به جای ناخن های همان دستی که دلش را چنگ زده، خیره شده به دستانم و انگار می خواهد بگوید که این ناخن ها چه قدر شبیه به ناخن های دست توست...
اما یادش می یاید که نه، انگشت های من حتی با ناخن های بلندشان همیشه مهربان بوده اند. مثل اشکهایم که در اوج تنهایی با همین خیابان و آسفالتش شریک بودند.
حالا با غبارهایش باز شوری می اندازد در دلم که لابد همه ی رهگذرها دیده اند که تو چه دروغ های پررنگی می گویی.
اما نه انگشتان تو همراه چشمهایت محال است قلب من را دریده باشد
دل خیابان را چگونه می شود درست کرد؟
می شود بخیه زد؟ نخ جراحی؟ نه قابل بخیه نیست انگار
از دست غلتک و قیرسیاه هم کاری برنمی آید. جای آن چنگ ها برای همیشه در دل خیابان باقی می ماند.
سکوت...
سکوت خیابان از ضجه های زنی که نوزاد مرده اش را به آغوش می کشید هم کشنده تر است.
تو که نمی دانی...
تو که صدای سکوت را نمی شنوی
من مرده ام حالا... خیابان دخترش را می زاید امروز
سحر اردیبهشت ۱۳۸۹
حرف هات تنم رو به لرزه انداخت .سردی باز نشست توی آغوشم یخ زد اشک هام باز مرده ام
یاد حرف های زیادی افتادم ...
غریبانگی کوچه های بی سرانجام ابدیت،
نگاه نورها در شب که می رقصند ...
اینها همه بازیچه دست دنیایی است دور و ساده،
بی آواز هر چه از زیبایی بود!
دنیا جای ملولی است
مرده ام حالا
wow !
خیابان دخترش را می زاید امروز ! عجب جمله ای !
من هم بچه قیر و غلتک ام ... ولی آسفالتای خیابونای ما سخت تره .
__________
مرسی بابت نظرات !
ممنون. وظیفه است
سلام دوست من
ممنون که فراموش نکردی نقاشه پیر رو
بازم بیا سر بزن:(
تو نیستی و صدای تو
هوای خوب این خونست
صدای پای عطر گل
صدای عشق دیوونست
تو از من دور و من دلتنگ
تو ابادی و من ویروون
همیشه قصه این بوده
یکی خندون یکی گریون
همیشه قصه این بوده
تو یک لحظه تو یک دیدار
یه زخم از سر یک لبخند
تموم عمر فقط یک بار
پس از اون زخم پروردن
پس از اون حادث و تکرار
ولی نصف یه روح این ور
یه نیمه اون ور دیوار
خودت نیستی صدات مونده
صدات چشمامو گریونده
دلم روی زمین مونده
فقط از تو همین مونده
سحر چه قدر تلخه این پست
وقتی مجبور شدم به خاطر بیماری سرطانم به او بگویم نه.....
ووقتی گریه های بی امانش را شنیدم........
فهمیدم چقدر بی رحم بودم.......
میخواهم این دل لعنتی رو از سینه بیرون بیاورم تا ......
هرگز جرات شکستن دلی را نداشته باشد......
زیبا بود...
مثل سحر....
سلام عزیز
پستی بسی تلخ ولی....
منم آپم بیا
می دونم وقت تنهایی هات پیشت نبودم اما...
اما من حتی تو تلخ ترین اوقات هم نگرانت هستم.
با خودت کنار بیا
با سلام و درود فراوان بر شما سرور گرامی و ارجمند
امیدورام که حالتان خوب و خوش وسر حال باشد و همیشه شاد باشید
من هدیه خدمت شما سرور گرامی و جهت تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام صلوات میفرستم
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرحهم
امام صادق علیه السلام میفرماید :بهترین مردان امت من کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند اهانت نکنند و دلسوزشان باشند و به انان ظلم ننمایند
احسن به شما اپ خوبی داشتید ....واقعا که خیابان میداند که من چه پرسه هایی که درا ان نزده ام سکوتش پر از فریادهایی است بی صدا که گوش شنونده ان را میداند و میفهمد این خیابان است دفتر چه خاطرات ...
منتظر حضور گرم شما در کلبه کوچکم هستم و ازنظرات شما به گرمی استقبال میکنم
روزهای سرشار ازموفقیت را برای شما ارزو دارم
××××××××××خداحافظ×××××××× التماس دعا×××××××××××××
باز هم مثل همیشه زیبا بود سحر جان موفق باشی باز هم میام
سلام سحر جان
یه مطلب عمیق همیشه تاثیر گذاره حتی اگه با یه حال و هوای متفاوت به سراغش بیایی
راستش رو بخوای چند بار خوندنش هم برام کافی نیست
منتظر حضور مهربانت می مانم
پایدار باشی
غم عجیبی تو دلم نشسته ...
سلام مهربون
با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند........... باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد
منتظر حضورتان هستم
به نام خدا سلام یک نگاه به بلاگت بیانداز می دونی چرا نصف کنار صفحه به زیر آن رفته برای اینکه یکی از عکسهای پستت زیادی بزرگه اون عکس رو پاک کن درست میشه.:|
سلام عزیز
به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادش ...
برای مادر هر چه دلتنگ شوی حتی به اندازه یکی از دلتنگی های مادر دلتنگ نشده ای
اوست که دلتنگ لحظه لحظه های بزرگ شدنت بود
دلتنگ خوابت - بیداریت - راه رفتنت - خوردنت - پوشیدنت - خندیدنت - گریستنت و ...... بزرگ شدنت و حال که نیستی نبودنت............ رفتنت و آمدنت
امیدوارم هر چه زودتر به هر وسیله ای مادرت را از دلتنگی درآوری
روزشان مبارک
دوباره این پستو خوندم ... باز هم لذت بردم ! چرا نیستی !؟ بیا
سلام. دلم برات تنگیده
کاش کاش من به جای خیابون بودم